یکشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۶

آفرینش ۲

آفرینش
گر ویدال

Image result for creation gore vidal

از پنجاه سال پیش که شاهنشاه داریوش بزرگ به دین زرتشتی گِرَوید، خانواده سلطنتی همیشه خانواده ما را گرامی داشته اند، و این همیشه به من این احساس را داده که من یک بزرگمرد تقلبی هستم، چرا که بستگی من با زرتشت بزرگ که به انتخاب من نبوده، هیچ کس نمی تواند پدربزرگش را خودش برگزیند.

جلوی در اُدیون، توسیداد جلوی من را گرفت. توسیداد مرد آرام و میان سالی است که رهبری گروه محافظه کارها را از زمانی که پدر زن معروفش سیمون مرد، به عهده گرفته است. در نتیجه او تنها رقیب پریکِل رهبر حزب مردمسالار است.

برچسب های سیاسی اینجا ناپرسونند ( نادقیقند) رهبران هر دو حزب درواقع اشرافی گرایند اما برخی از اشرافی ها چون سیمون جانب زمینداران ثروتمند را می گیرند، و برخی دیگر چون پریکِل با مردم عوام محل نرد مهر می بازند، این پریکل انجمن بدنام مردم لات محل را قدرت بخشیده، در ادامه کارهای آموزگار سیاسی خود ایفیالِت که یک رهبر سیاسی تندرو بود که ده دوازده سال پیش به گونه اسرارآمیزی به قتل رسید.
طبیعی بود که محافظه کار ها مقصر قتل شناخته شدند. اگر کار آنها بوده باید به آنها تبریک گفت، هیچ گروهی از مردم لات را نباید در مقام تصمیم گیری برای یک شهر گذاشت، تا چه رسد به یک امپراطوری.
به یقین اگر پدر من از یونان و مادر من از ایران بود ( به جای وارون این ) من باید عضو حزب محافظه کار میشدم، حتا اگر آن حزب همواره باید از ایران انگیزه ای برای ترساندن مردم می ساخت.
با اینکه این سایمون همیشه اسپارتا ها را دوست می داشت و از ما متنفر بود، من دوست داشتم که او را از نزدیک می شناختم.
همه در اینجا می گویند که خواهرش اِلپینیس در شخصیت و منش بسیار به او ماند، او زنی ستودنی و از دوستان وفادار من است.
این دموکریت با احترام به من میگوید که از موضوع خارج شدم و من به او یادآوری میکنم که بعد از آنهمه ساعت که به حرفهای هرودوت گوش کردم، دیگر نمی توانم با یک منطقی از یک موضوع به موضوع مرتبط دیگر بروم. این هرودوت مثل پرنده ای که از این شاخه به آن شاخه می پرد می نویسد، من هم از او پیروی میکنم.

توسیداد در صحن اودیون به من گفت : «گمان کنم یک رونوشت از هر چه اینجا شنیدیم به شوشه فرستاده خواهد شد»
من با بی حوصلگی گفتم چرا نه ؟ شاهنشاه بزرگ از داستان های شگفت انگیز خوشش می آید، او به قصه های  افسانه ای علاقه دارد.
به نظر می امد که این جمله را با بی تفاوتی کامل نگفته بودم چون انگار که توسیداد و گروهی از محافظه کاران که آنجا بودند خوششان نیامد.
رهبران حزب ها  در اتن از ترس کشته شدن کمتر تنها در بیرون میگردند، دموکریت به من می گوید که هر گاه او گروهی از مردان پر سروصدا را می بیند که در مرکز آن یک «پیاز کلاه خود دار» یا یک «ماه نارنجی» ایستاده اند، اولی پریکل است و دومی همیشه توسیداد. میان پیاز کلاه دار، و ماه نارنجی، شهر به گونه آزاردهنده ای تقسیم شده است.
امروز روز ماه نارنجی بود، به یک دلیلی پیاز کلاه دار در مراسم خواندن حاظر نشده بود. آیا می تواند دلیل این غیبت این باشد که پریکل از نحوه پخش صدا در اودیون شرمسار است؟ ولی من فراموش کردم که شرم، احساسی است که برای آتنیان شناخته شده نیست.
بخش سوم

هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

Read my notes here, you'll know all you need to know.